الف- عدل الهي: قرآن مي فرمايد:

ساخت وبلاگ
الف- عدل الهي: قرآن مي فرمايد: آيا آنان كه مرتكب گناهان مي‌شوند، گمان كرده‌اند كه ما براي آن‌ها و براي آن‌هايي كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده‌اند، زندگي و مرگي مساوي در نظر مي‌گيريم؟ چه بد حكم مي‌كنند؛ «اَم حَسِبَ الّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ اَن نَجْعَلَهُم كالّذينَ آمَنُوا وعَمِلُوا الصّالحاتِ سَوآءً مَحياهُم ومَماتُهُم سآءَ ما يَحكُمُونَ» پيام آيه اين است که؛ اين‌ها متوجه عدل الهي نيستند كه انتظار دارند انسان‌ها با اعمال و اخلاق و عقايد متفاوت در ابديت زندگي مساوي داشته باشند، در حالي‌كه دنيا نه ظرفيت جزاي ظلم ظالمان را دارد كه به‌عنوان مثال هزاران نفر را به قتل رسانده‌اند، ونه ظرفيت پاداش بزرگاني را دارد كه در اوج وارستگي و ايثار، كلّ دنيا را پشت سر گذاشته‌اند، و نه ظرفيت دارد که حساب مظلومان به خوبي در آن داده شود، پس عدل الهي اقتضا مي‌كند كه دنيايي ديگر باشد تا ظرفيت جواب به عمل انسان‌ها را داشته باشد و به همين جهت علي مي‌فرمايند: «اِنَّ اللهَ تعالي لَمْ يَرضِها ثَواباً لاَوْليائِه و لا عِقاباً لاَعْدائِه»؛ خداوند راضي نيست كه دنيا پاداش اوليائش و يا محل عقاب دشمنانش باشد. چون در واقع عدل خدا چنين اقتضائي را نمي‌كند و شرايطي نياز است كه به‌راحتي خط كافر را از مؤمن جدا كند و به هركدام نتيجة اعمال خودشان داده شود و لذاست كه در قيامت ندا مي‌آيد: «وَ امْتازُوا الْيَومَ اَيُّها المُجرِمُونَ»؛ امروز اي گناهكاران از بقيه فاصله بگيريد. البته عزيزان عنايت دارند؛ وقتي قيامت ظرف پاداش اولياء الهي و جزاي ظالمان است ديگر نمي‌شود مانند دنيا با همين محدوديت‌ها همراه باشد. ب- حكمت الهي: از جمله دلايل بر وجود معاد به عنوان شرايط حسابرسي مؤمن و کافر، توجه به حکمت خداوند است. قرآن مي‌فرمايد: «وَ ما خَلَقنا السَّمآءَ و الاَرضَ و ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلكَ ظَنُّ الّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كفرُوا مِن النّارِ» ما آسمان و زمين و آنچه بين آن‌هاست را باطل و پوچ و بي‌هدف نيافريديم - انديشة پوچي خلقت- گمان كساني است كه حقيقت را پوشانده‌اند، واي بر آن‌ها از آتشي كه براي خود تهيه كرده‌اند. آري! مسلّم خداي حكيم كار لغو و بي‌هدف انجام نمي‌دهد و اگر اين جهان به‌سوي يك نهايت با ثمري سير نكند، پوچ خواهد بود و لذا بايد جهان ديگري باشد كه شرايطِ به نهايت رسيدن سرنوشت انسان‌ها در آن عملي گردد، يعني انسان الهي بتواند به قربِ حق و اُنس با حضرت «الله» برسد و انساني هم كه دوري از خدا را انتخاب كرده با همان نهايت انتخابش كه جهنم است روبه‌رو گردد، يعني با غضب الهي مواجه شود. لذا مي‌فرمايد: «و اِنَّ الي رَبِّكَ الْمُنتَهَي» بازگشت و انتهاي هرچيز به سوي پروردگار توست. از طرفي چون خداوند حکيم است و از خداي حکيم جز نظام اَحسن خلق نمي‌شود و در نظام اَحْسَن، هيچ ميلي بي‌جواب نمي‌ماند، ميل به جاودانگي نيز بايد با بودن نظامي ابدي، جواب داده شود و آن همان انتقال انسان به عالَم قيامت است که در آن مرگ و نابودي نيست. دلايل تجرد روح در بحث معاد دو موضوع بايد مدّ نظر قرار گيرد؛ يکي ابدي‌بودن انسان است و ديگر اين‌که انسان در زندگي ابدي خود با قواعد خاصي زندگي خود را ادامه مي‌دهد و چنانچه در زندگي دنيايي براي خود عقايد و اعمال و اخلاق حق و صالحي ايجاد نکرده باشد، در قيامت و در آن زندگي ابدي با مشکلات متعددي روبه‌روست که بحث اصلي اين کتاب در مورد مسئله دوم مي‌باشد. و اما بحث تجرد نفس روشن مي‌کند که انسان بدون اين‌بدن داراي وجود مستقل از بدن است و لذا بايد متوجه باشد که با مرگ و رهاکردن بدن، زندگي به پايان نمي‌رسد. در مورد تجرد روح از ديدگاه‌هاي مختلف دلايل متعددي در کتاب‌هاي فلسفي و روان‌شناسي و اخلاق مطرح است. ما در اين‌جا به نحو مختصر و با روش احساس حضور نفس بدون بدن، چند دليل مطرح مي‌کنيم، ولي پيشنهاد داريم در مورد روشن‌شدن چگونگي تجرد نفس به کتاب «ده نکته از معرفت نفس» رجوع فرماييد که به طور مختصر بعضي نکات آن در پاورقي خدمتتان ارائه شده است. اما در مورد دلايل تجرد نفس نظر شما را به نکات زير جلب مي‌نماييم؛ 1ـ همين كه انسان هنگام رؤياي صادقه مي‌بيند در مكان خاصي قرار دارد و دقيقاً احساس مي‌كند خودش در آن مكان است، در حالي‌كه بدنش در رختخواب است و پس از مدتي در بيداري با بدنش با آن صحنه روبه‌رو مي‌شود، دليل بر اين است كه بدون اين بدن، باز خودش، خودش است وبدنش در حقيقت ِاو دخالت ندارد، بلكه ابزاري در خدمت نفس است. 2ـ همين كه شما بدن خود را درك مي‌كنيد دليل بر آن است كه شما غير بدنتان هستيد، زيرا مُدرِك يا درک‌کننده، غير از مُدرَك يا درک‌شونده است و شما بدنتان را درك مي‌كنيد پس شما غير بدنتان هستيد و علاوه بر اين چون بدن خود را درک مي‌کنيد نشان مي‌دهد كه روحاً مجرد هستيد، چون علم و درك، مربوط به ماده نيست و به همين جهت هم بدن شما ، شما را ادراك نمي‌كند. پس اولاً: معلوم شد شما غير بدنتان هستيد، ثانياً: روح يا حقيقت شما مجرد است. 3ـ سومين دليل بر اثبات تجرد روح بر اساس قاعدة همسنخي بين عرض و معروض مطرح شده است؛ مي‌گويند: با توجه به اين‌كه غضب و خوشحالي از جنـس ماده نيست، - چون نه بُعد دارد و نه وزن - از طرفي مَن يا به عبارت ديگر نفس انسان غضبناك يا خوشحال مي‌شود ، پس معلوم است كه من يا نفس انسان هم از جنس غضب و خوشحالي است . چون هميشه عَرَض و معروض هم‌جنس‌اند، حال که عَرَض، مثل غضب و خوشحالي مجرداند، پس معروضِ آن‌ها که روح است نيز بايد مجرد باشد. حاصل همة براهين تجرد نفس اين است ‌كه آنچه حافظ شخصيت و عامل وحدتِ شخصيت و «مَنِ» هر انساني است، همان «روح مجرد» اوست و نه جسم او. چرا كه همواره بدن او در طول عمرش در حال تغيير است ولي «منِ» او ثابت است، و «مَنِ» او آنچنان است كه حتي حركت‌هاي تكاملي روح ، مَنِ انسان را در طول مسير آن حركات، از بين نمي‌برد و باز آن «من» ثابت است وآن حركاتِ تكاملي و يا ضد تكاملي را به من نسبت مي‌دهد. مي‌گويد: «من اين كمالات را به‌دست آوردم و اين تغييرات را كردم». و لذا اين روحِ ثابتِ انسان پس از جداشدن از بدن، باز به حيات خود ادامه مي‌دهد. روح وقتي به مرحله بلوغ شرعي مي‌رسد و در مرحله‌اي خاص از حركت خود قرار مي‌گيرد، بايد با اختيار خود مسير خود را انتخاب كند، بدن او هم در خدمت او و ابزار حركت و عمل اوست و در عين حال آن بدن نيز در مسير خاص خود به حركت خود ادامه مي‌دهد، ولي نقش اصلي و بقاء ابدي مربوط به روح است البته با بدن خاص خودش، و اين روح با آن بدن مخصوص، جاودانه مي‌ماند و مسئول اعمال و عقايد خود مي‌باشد. حال وقتي متوجه شديم كه نفس مجرد است، متوجه مي‌شويم كه مجرد از بين رفتني نيست و لذا همواره خواهد بود و با خودش و اعمالش براي هميشه زندگي خواهد كرد. و معني اعتقاد به معاد نيز همين مطلب است. مي‌ماند اين‌که چه اعمال و عقايدي را براي خود داشته باشد که در آن حيات ابدي به‌راحتي بتواند زندگي کند و مانند کسي نباشد که خود را براي حيات ابدي خود آماده نکرده و توشه‌اي با خود نبرده است تا آن‌جا به‌خوبي زندگي کند، بلکه همة انرژي خود را صرف همين زندگي زودگذر دنيايي کرده است. نگراني از مرگ و دلايل آن
دنیای من...
ما را در سایت دنیای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gorbanali 30namaaa13387 بازدید : 321 تاريخ : شنبه 18 خرداد 1392 ساعت: 20:49